آرام وارد شوید
از همه جا و همه کس 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آرام وارد شوید و آدرس zirak.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

 

خدایا خیلیا دلمو
 
          شکستن
  
 
شب بیا با هم بریم
 
       
           سراغشون
 
 
من نشونت میدم تو
 
         
              ببخششون!

 

[ شنبه 17 آذر 1391برچسب:قلب شکسته , بخشش , خدایا , شب, ] [ 23:33 ] [ زیرک ]

 با تو بودن تا ....

[ جمعه 10 آذر 1391برچسب:عشق تاریخ مصرف نداره ,با تو بودن, ] [ 23:41 ] [ زیرک ]

 یا کمبود جای خواب یا بیداد بی خوابی

من که نمی دونم چی بگم واقعا زیباست

ببینم عکسم خوب شده؟

[ جمعه 10 آذر 1391برچسب:با شرح , عکس خوب ,جالب , ] [ 22:39 ] [ زیرک ]

باور کنید یا نکنید همه یه روزی یتیم می شیم

[ شنبه 4 آذر 1391برچسب:اشک یتیم , حمت نگهدار , خون بها, ] [ 20:50 ] [ زیرک ]

 

[ جمعه 3 آذر 1391برچسب:یا حسین, ] [ 22:52 ] [ زیرک ]

 

[ جمعه 3 آذر 1391برچسب:یا حسین , کاش بودیم , افسانه, ] [ 21:44 ] [ زیرک ]

 

[ جمعه 26 آبان 1391برچسب:ابوالفضل ع علمدار, ] [ 23:50 ] [ زیرک ]

 السلام علیک یا اباعبدلله

ای حسین عشق منی  حسین عشق منی  حسین عشق منی  حسین عشق منی  

صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین

ارباب ما معلم عیسی بن مریم است

ای حسین عشق منی  حسین عشق منی  حسین عشق منی  حسین عشق منی  

عیسی اگر در آخر عمرش به عرش رفت 

قنداقه حسین شرف عرش اعظم است

حسین عشق منی  حسین عشق منی  حسین عشق منی  حسین عشق منی

تا یوسفش مقایسه کردم نگار گفت

کو شاه مصر باشد این شاه عالم است

حسین دین منی  حسین دین منی  حسین دین منی حسین دین منی

حسین عشق منی  حسین عشق منی  حسین عشق منی  حسین عشق منی

 

 

 

[ جمعه 26 آبان 1391برچسب:متن حسین عشق منی, ] [ 20:41 ] [ زیرک ]

 وقتی حیوانات به باغ وحش می روند

[ جمعه 26 آبان 1391برچسب:باغ وحش , حیوانات ,, ] [ 18:42 ] [ زیرک ]

 

یکی از دوستام تعریف می کرد : “با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم.

یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی.

خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم…سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن.

اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی…

رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟

گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!!!خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟گف بله و یکی داد..رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین.خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام . ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت…! بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود!شما درکم نمیکردین! خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم!

نتیجه اخلاقی : وقتی دیگران درکتون نمی کنند ، یه کاری کنید درکتون کنند.!!!
[ یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:شکلات , اتوبوش , شکم درد , بچه , ] [ 23:11 ] [ زیرک ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد

لينك باكس ها

.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

مقدمتان گل باران
امکانات وب